نمی رود ز خاطرم خاطره های دوستان
در آن مواضع گِلین کنار یار دیده بان
وظیفه های توپچی ز شوق وشور توپ توپ
پایوران موشکی شکسته پشت دشمنان
یار پدافندی من یاور و همراه خداست
مطیع محض رهبری ولیّ امر عارفان
ارتش ما ولایتی ، سپاه ما ولایتی
وحدت ما حکایتی در مَثَل جهانیان
بود پدافند برین قرارگاه عابدین
کلاس عزم و رزم و دین مهد بصیرت وتوان
اورلی و اسکا و دگر بیست و سه میل تیز پا
نشانه می رود سوی نقشه شوم ناکسان
شهاب ثاقبی چو هاگ رعد خروشان پداه
کشد ز اوج بر حضیض سراب شوکت ددان
هر متجاوزی اگر خیال میهنم کند
چنان پشیمان کندش که عبرتی به دیگران
ز استلا و مثل آن دگر مگو، که روی دوش
به کوری چشم عدو گرفته هر پیر و جوان
ز یاد من نمی روند بچه های را پی یر
میان دشت و دره های کشورم به هر کران
به قله ها چو بنگری کنار برف ماندگار
چراغ سایت، گرمی و نور و صفا دهد به جان
آنتن رادار بود هماره در ذکر خفی
راز فرشته ای است در گوش دگر فرشتگان
به حلقه های موج او اسیر ،هر چه ناشناس
زیر نگاه نافـذش توان شکافت آسمان
سخن ز راز شد سری نیز به فاشا بزنیم
ای دی او سی ، حفاظت و ریز و درشت ویژگان
سام کجا و اس دویست، پرنده های هست و نیست
عزت و اقتدار ودین حصن حصین ما بدان
نگویم از نو آوری های دفاعیِ دگر
تا نبرد منافقی پی به نشانه ای از آن
ولی لبم به نیمه شب از آنچه در سینه بود
به نغمه ی دعا کند راز درون خود عیان
خدا، کند حفاظت از هر که پدافندی ماست
ستاد و آماد و پش و کنت و دگر معاونان
گروهبان گرفته تا امیر فرماندهی اش
«همیشه بیدار» یلان ، تمامی دلاوران
لباس معرفت به تن ، امام روحانی ما
اسوه اخلاص و عمل بر این همه مجاهدان
یادکنم از شهدا پیشرو ان جان فدا
که می دمند روح تا زه ای به پیکر زمان
نیست بجز نشاط و ایمان هدف عقیدتی
در این میان «پیام» هم کوچک جمع خادمان